توضیح کلی :
یادتونه با سه تا نخود فوتبال به سبک لایی بازی میکردیم، روی میز یا پشت جلد دفتر کتابمون. (تصویر شماره 1)
3 تا نخود یا سنگ یا کاغذ مچاله رو مینداختیم بعد باید با یک انگشت و با لایی زدن تا نزدیک دروازه حریف میبردیمشون جلو.
وقتی به دروازه میرسید هم شوت توی دروازهههههههههههه چه میکنه این شووووت....
یادتونه یه دونه نخود میاوردیم سر کلاس زیر جلد پلاستیکی دفتر میذاشتیم با خودکار دروازه هارو میکشیدیم لیگ میذاشتم شوت یه ضرب با انگشت بازی میکردیم. (تصویر شماره 2)
یادتونه جلد دفترامون به فنا میرفت؟ یادتونه چقدر... (ولش کن بقیه شو یادتون نیارم بهتره)
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
چرخ و فلکیه... 20 دور 5 تومن
یعنی از تماشای بچه هایی که سوار شده بودن هم ذوقمرگ میشدیم و هیجان زده چه برسه به وقتی که نوبت خودمون میرسید. توی عکس زیر هم این موضوع روشنه.
همیشه دوس داشتم موقع پیاده شدن آخرین نفر باشم تا بیشتر اون بالا در رأس بمونم، با اینکه فقط چند ثانیه طول میکشید.
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
یادش بخیر قدیما، تابستون که میشد دمپایی پاره هارو میدادیم به نمکی ها و از این جوجه های رنگی بجاش می گرفتیم.
یکی از تفریحات سالم ما پرورش جوجه های اهلی از نوع رنگی بود و البته تنها قسمت سالم بودن این تفریح بخش رنگی قضیه بود!
طفلی ها 99% این جوجه ها بر اثر بی غذایی یا خفگی و یا له شدن زیر دست و پا از بین میرفتن. و فقط یک درصد باقی میموندن که اونا هم بر اثر بیماری های ناشناخته میمردن. خلاصه 100 درصد تلف میشدن دیگه.
توی محله ما وقتی یکی از این جوجه ها میمرد بچه ها واسش مراسم تشییع جنازه میگرفتن و دست آخرم خاکش میکردن و بجای سنگ قبر یه چوبی چیزی میکردن توی زمین. حتی یادمه هفته ای یکبار میرفتیم سر خاکش و فاتحه ای نثار روح آن مرحوم میکردیم.
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
نمیدونم چرا بچگیام از این اسباب بازی ها متنفر بودم. اصلا اگه به زور منو میذاشتن روی این خر و اسب ها زود میومدم پایین.
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...
توضیح کلی :
تو قَله ی ما به این بازی مهیج میگفتن ارّده بازی! تو قَله شما چی میگفتن؟
تصویر اصلی :
(تصویر شماره 1)
ادامه مطلب ...